معرفی کتاب: ردّ...محمود دولت آبادی
الهه ی الهام
انجمن ادبی

کتاب: « رد، گفت و گزار سپنج...» 

نشر چشمه و نشرپارسی در پاییز1371 اولین بار این کتاب را که به قلم محمود دولت آبادی است، در 393 صفحه به چاپ رسانده و منتشر کرده است. این کتاب شامل مقاله ها، نقدها، گفت و شنودها، و سخنرانی های دولت ـآبادی تا پیش از تاریخ چاپ کتاب است.

دولت آبادی در دیباچه ی کتاب با عنوان سخن کوتاه توضیح داده است که:« رد» به معنای نشان و اثر است و کنایه از گذر و گزار استدر مسیر گذشته ای که می تواند دور یا نزدیک باشد.وقتی از مسیری می گذری، رد تو بر جای می ماند و این همان نشانه هاست که در مسیر پیموده شده از خود به جای نهاده ای.نشانه هایی در مسیر عمر و بستر زمانی که خارج از اراده ی تو سپری شده و حدّ دخالت تو در آن، همین بوده است و بس...

نویسنده ی پُرآوازه ی رمان بزرگ« کلیدر» که از افتخارات ادبیات داستانی سرزمین ماست، در این کتاب خاطره ای کوتاه از دیدارش با صمد بهرنگ، دیداری از دراویش سنندج، نامه ای سرگشاده به رییس رادیو و تلوزیون اول انقلاب( احتمالاً صادق قطبی زاده) و نیز در احوال رُمان، مطالبی را در قالب مقاله آورده است.

و همچنین به نقد و بررسی چند کتاب پرداخته و اندیشه های برتولد برشت و مسایل روز تئاتر و سینمای ایران را به بوته ی نقد کشیده است.  مخصوصاً از مسعود کیمیایی که فیلم «خاک» ش را از داستان« اوسنه ی باباسبحان» او ساخته و پرداخته است دلِ پُری دارد و تغییرات به وجود آمده در داستانش را برنمی تابد.

قسمت های دیگر کتاب« رد» شامل مصاحبه ها و سخنرانی هایش پیرامون موضوعات گوناگون تئاتر، ادبیات، تعصّب، خلیج فارس، طرب و تحول هنر است که همگی خواندنی هستند، هرچند بیست سال از زمان انتشار آن می گذرد.

این روزها بعضی از جملات او را به شکل پیامک در تلفن های همراه می بینیم ، و این نشان از آن دارد که مردم هنوز دوستش دارند و خالق کلیدر و باباسبحان و جای خالی سلوچ را می ستایند.

فرازهایی از کتاب«رد»:

* اول باید چیزی برای گفتن باشد، تا به نیاز آن زبان به وجود بیاید.

*نوشتن نوعی راهجویی و راه جستن به حقیقت است، و در فعلیّت خود سر بر دیوارهای ناشناخته کوفتن است. نوشتن کشف و شکار لحظه های تیزتک و گریزپای است که هرگاه به چالاکی نتوانی به چنگشان بیاوری از دست تو گریخته باشند. نوشتن شکار خیال است نه حتی و نه تنها شکار اندیشه، که خیال هزار بار از اندیشه گریزپاتر و پُرپَروازتر است.

* اکتساب(در نوشتن) خود تا حدّی یاری دهنده است... یاری دهنده، و نه خلق کننده و آفریننده.

* هنرمند از جنون ناگزیری، از بی تابی مجهول آغاز می کند و سپس شاید- به دانستن می رسد. هنرمند در تلاش رسیدن به شناخت، دائم جان می کند.

* مسئولیت انسان در قبال انسان و محیطش، بر اثر رنج و آگاهی حاصل می شود.

* رنجی که هر فردی برده است و می برد، ناشی از احساس دلبستگی مستقیم و لاجرم احساس مسئولیت او نسبت به آن حادثه است. هیچ هنرمندی بنا به توصیه ی هیچ پیغمبری نمی تواند، شبانه روز با خودش قرار بگذارد که صبح فردا با «احساس مسئولیت»وارد خیابان بشود. بلکه کار هنرمند، در نطفه، به علت احساس مسئولیت شدید و حتی بیش از اندازه ی او آغاز می شود.

* نویسنده ی ایرانی در ناگزیری زیستی خود می نویسد. می نویسد چون زنده است و زندگی او شکل و معنای خاص دارد و حقیقی ترش این که: می نویسد، چون نمی تواند ننویسد.

* آن کس که اساس کارش را بر حسابگری و ترس از دیگران می گذارد، اعتماد به نفس و صمیمیت لازم را در کار خود پیدا نکرده است؛ و چنین کسی نمی تواند ما را در کار خود با خود یار کند. این آدم تنها به عنوان « قرارداد» ی که با چشم و نظر دیگران بسته، دارد می نویسد.

* یکی از خصلت های برجسته ی هنرمند،بی نیازی اوست.

* اثری ارزشمند و با حیثیت حاصل نمی شود مگر در عرق ریزان روح هنرمند.

* داستان نویس تابع ضرورت است و با توانایی نسبی خودش دنیا را بیان می کند و آرزوی خود را بر آن می  افزاید یا می تواند بیفزاید.

* بردگان تحقیر شده ترین و نیرومندترین اند.

* درخت آرزو همیشه از انسان بلندقامت تر است- به نقل از سیاوش کسرایی.

* ادبیات ادعانامه ی شایستگی هر ملّت است.

* در جامعه ای که آزادی وجود نداشته باشد همه چیز سیاسی می شود.

* مرگ با ما می زاید، با ما زندگی می کند و در ما می میرد. لکن زندگی ادامه می یابد. مرگ آسان است، دشوار، زندگیست.

* به رغم خشونت و سبعیت فرهنگ سیاسی، در زبان و اندیشه ی ما، عشق میراثی جلیل و جاودانه است. زبان ما زلال عواطف است در مدارا، قناعت و عشق. و عشق در اندیشه ی ما تلقّی یی هستی شناسانه است به واسطه ی اشراق، و فراگیر است از ذرّه تا وجود، از جزء تا کل؛ به صحرا شدم عشق باریده بود...

* پس با این تلخی و سرما، بگذار از زبان مردی که قناعت وار تکیده بود و نفرینش آن بود که به روزان و شبان، کلمات را از گُرده ی ابتذال بالا بکشاند، با آیندگان بگویم:

ما عشق را باور داشته ایم

انسان را

و قناعت را هم!

 

حسن سلمانی-اسفند92 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





یک شنبه 31 فروردين 1392برچسب:, :: 15:32 :: نويسنده : حسن سلمانی

آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان الهه ی الهام و آدرس elaheelham.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان